آنگاه که سیاهی شب، آسمان خاموش کوفه را فرا گرفته بود علی آمد و آخرین اذان سرخ را تا اوج عروج پرواز داد و در محراب محبوب، به نماز ايستاد. لحظه ای بعد، سر بر آستان دوست گذاشت تا خویش را تا ابد، رستگار سازد و زمانه را داغدار خويش نمايد. ويژه نامه خورشيد عدالت مرهمی است بر سينه های داغدار عاشقان علی.
آن هنگام که به حضورت خواهد رسید
... و این سرود، ترنّم سحرگاه تو بود؛ سحرگاه شبی که تنها با سه لقمه، افطار کردی و فرمودی: «دوست دارم گرسنه به دیدار خدا بروم»
حکایت غریبی است... غم های جهان به پیشواز دلم آمده اند. طوفانی در راه است. بوی یتیمی در مشام جهان پیچیده است و آسمان، گرفته و غمگین است.
حکایت غریبی است؟ حکایت مسجد، سحر، سجده و سجاده.
و غریب تر، قصّه مظلومی است که صبورانه زیست و در آخرین سجده، سرود رهایی سر داد، سرود «فُزتُ وَ رَبِّ الْکعبِه»
آن شب، شبِ قدر را سحر کرد علی
با شوق وصال، ترک سر کرد علی
با زمزمه «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکعبه»
از خاک به افلاک سفر کرد علی
*****
برای دانلود نداند قدر مرا این شهر، با نوای میثم مطیعی روی دانلود پیوست کلیک کنید.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/10030
تگ ها: